غیرقابل درک، غیرقابل فهم، فهمناپذیر
Her unfathomable reasoning behind the decision baffled everyone.
استدلال غیرقابل درک او در پشت این تصمیم همه را گیج کرد.
Her unfathomable decision to quit her job shocked everyone around her.
تصمیم غیرقابل فهم او برای ترک شغلش همهی اطرافیانش را شوکه کرد.
بیاندازه، بیکران، ژرف، غیرقابل عمقسنجی، غیرقابل اندازهگیری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The depths of the ocean were unfathomable to the divers.
اعماق اقیانوس برای غواصان غیرقابل عمقسنجی بود.
The complexity of the human mind is truly unfathomable.
پیچیدگی ذهن انسان واقعاً بیاندازه است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «unfathomable» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unfathomable