فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Clank

klæŋk klæŋk

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive adverb

چکاچاک (صدای زنجیر)، چکاچاک کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

the clanking of swords

چکاچاک شمشیرها

Tanks clanked through cobbled streets.

تانک‌ها تلق‌تلق‌کنان از خیابان‌های سنگ‌فرش شده رد می‌شدند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد clank

  1. noun metallic noise
    Synonyms:
    bang ring clash jangle clink bong
  1. verb clang, clatter
    Synonyms:
    ring resound make noise reverberate clash jangle clink clang toll bong

ارجاع به لغت clank

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «clank» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/clank

لغات نزدیک clank

پیشنهاد بهبود معانی