فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Clink

klɪŋk klɪŋk

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive adverb

جلنگ‌جلنگ صدا کردن، به صدا درآوردن (شیشه)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

She said "cheerio" and clinked her glass against mine.

او «به سلامتی» گفت و گیلاس خود را (با صدی جینگ) به گیلاس من زد.

We could get a year in the clink if they catch us.

اگر ما را بگیرند ممکن است یک سال تو هلفدونی بیفتیم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد clink

  1. noun, verb bang against, ring
    Synonyms:
    sound ring jingle jangle tingle tinkle clang chink

ارجاع به لغت clink

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «clink» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/clink

لغات نزدیک clink

پیشنهاد بهبود معانی