فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Clink

klɪŋk klɪŋk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - intransitive adverb
    جلنگ‌جلنگ صدا کردن، به صدا درآوردن (شیشه)
    • - She said "cheerio" and clinked her glass against mine.
    • - او «به سلامتی» گفت و گیلاس خود را (با صدی جینگ) به گیلاس من زد.
    • - We could get a year in the clink if they catch us.
    • - اگر ما را بگیرند ممکن است یک سال تو هلفدونی بیفتیم.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد clink

  1. noun, verb bang against, ring
    Synonyms: chink, clang, jangle, jingle, sound, tingle, tinkle

ارجاع به لغت clink

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «clink» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/clink

لغات نزدیک clink

پیشنهاد بهبود معانی