Springtime

ˈsprɪŋtaɪm ˈsprɪŋtaɪm
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
فصل بهار، بهاران

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد springtime

  1. noun The season of the year during which the weather becomes warmer and plants revive
    Synonyms: spring, seedtime, primavera, prime, springtide, vernal-equinox
  2. adjective
    Synonyms: primaveral, vernal

ارجاع به لغت springtime

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «springtime» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/springtime

لغات نزدیک springtime

پیشنهاد بهبود معانی