فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Trauma

ˈtraʊmə / / ˈtrɒː- ˈtrɔːmə / / ˈtraʊmə

شکل جمع:

traumas

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2

سلامت روان ضربه، زخم، آسیب، ضربه روحی روان آسیب، روان زخم، ضربه‌ی روحی، روان‌زخم

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی سلامت روان

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The car accident left him with severe physical and emotional trauma.

تصادف ماشین به او آسیب شدید جسمی و احساسی وارد کرد.

The soldier returned from war with deep-seated trauma.

سرباز با روان‌زخم عمیق از جنگ برگشت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد trauma

  1. noun severe mental or physical pain
    Synonyms:
    suffering hurt pain agony anguish torture ordeal wound injury damage shock blow strain stress upset disturbance confusion derangement collapse jolt upheaval outburst traumatization
    Antonyms:
    relief help healing alleviation

ارجاع به لغت trauma

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «trauma» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/trauma

لغات نزدیک trauma

پیشنهاد بهبود معانی