معنی head start به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈhedˈstɑːrt hedstɑːt

معنی و نمونه‌جمله‌ها

فرجه، ارفاق، فرصت برتری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- a head-start program for slum children

- برنامه‌ی جبران عقب‌افتادگی برای کودکان کوخه‌نشین

- Those who receive a college education will have a head start over others.

- آنان که از آموزش دانشگاهی برخوردارند، از دیگران جلو خواهند بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد head start

noun advantage of early start

Synonyms: first crack, running start

ارجاع به لغت head start

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «head start» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/head start

لغات نزدیک head start

- head spring
- head stall
- head start
- head stock
- head stone

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند