امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Vertigo

ˈvɜːrtɪɡoʊ ˈvɜːtɪɡəʊ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    vertigos

توضیحات

شکل نوشتاری دیگر این لغت در حالت جمع: vertigoes

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
پزشکی سرگیجه، دوران، دوار سر، چرخش به دور link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- His fear of heights often triggered his vertigo.
- ترس او از ارتفاع اغلب باعث سرگیجه‌‌اش می‌شد.
- The vertigo made her feel nauseous.
- سرگیجه باعث شد او حالت تهوع داشته باشد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد vertigo

  1. noun dizziness
    Synonyms:
    disequilibrium giddiness lightheadedness loss of balance loss of equilibrium shakiness spinning head unsteadiness wobbliness wooziness stupor

ارجاع به لغت vertigo

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «vertigo» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/vertigo

لغات نزدیک vertigo

پیشنهاد بهبود معانی