امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Uncommitted

ˌʌnkəˈmɪtɪd ˌʌnkəˈmɪtɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more uncommitted
  • صفت عالی:

    most uncommitted

معنی و نمونه‌جمله

adjective
ناوابسته، غیرمتعهد نشده، تعهدنشده، تقبل‌نشده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- countries that are uncommitted to the principles of democracy
- کشورهایی که به اصول دموکراسی پایبند نیستند
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد uncommitted

  1. adjective free; not involved
    Synonyms:
    cut loose don’t care fence-sitting floating free-spirited laid-back middle ground middle of the road neutral nonaligned nonpartisan on the fence restrained unaffiliated unattached uninvolved unpledged
    Antonyms:
    aligned attached committed involved united

ارجاع به لغت uncommitted

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «uncommitted» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/uncommitted

لغات نزدیک uncommitted

پیشنهاد بهبود معانی