فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Decontaminate

ˌdiːkənˈtæməneɪt ˌdiːkənˈtæməneɪt

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive

از آلودگی مبرا کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

Decontamination experts visited the site of the accident.

کارشناسان آلایش‌بری از محل حادثه دیدن کردند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد decontaminate

  1. verb clean
    Synonyms:
    wash cleanse sanitize disinfect purify sterilize antiseptize make sterile fumigate

ارجاع به لغت decontaminate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «decontaminate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/decontaminate

لغات نزدیک decontaminate

پیشنهاد بهبود معانی