آزادانه، بدون محدودیت، بدون مانع، بدون مزاحمت، هموار، بلامانع
His creativity blossomed in an unimpeded environment.
خلاقیت او در محیطی بدون محدودیت شکوفا شد.
His unimpeded access to resources facilitated the project’s success.
دسترسی آزادانهی او به منابع موفقیت پروژه را تسهیل کرد.
واضح، شفاف، نمایان، آشکار (بدون هیچ مانعی که باعث کاهش یا انسداد دید شود)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She admired the unimpeded view of the sunset from the balcony.
او از بالکن منظرهی شفاف غروب خورشید را تحسین کرد.
The hikers enjoyed an unimpeded view of the mountains from the summit.
کوهنوردان بر فراز قله از منظرهی نمایان کوهها لذت بردند.
بیوقفه، پیوسته، بیامان، مداوم
The team worked unimpeded.
اعضای تیم پیوسته تلاش کردند.
She pursued her dreams with unimpeded determination.
او رؤیاهای خود را با ارادهای بیامان دنبال میکرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «unimpeded» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unimpeded