خودکفا، خودبسنده، متکی به خود، بینیاز از دیگران، مستقل
The country has become self-sufficient in the production of foodstuffs.
کشور از نظر تولید مواد خوراکی خودکفا شده است.
The entrepreneur built a self-sufficient business model that did not require any funding or support.
این کارآفرین مدل کسبوکار مستقلی را خلق کرد که نیازی به کمکهزینه یا حمایت نداشت.
متکبر، مغرور، ازخودراضی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His self-sufficient demeanor made it hard for others to approach him.
رفتار مغرور او، نزدیک شدن به او را برای دیگران سخت میکرد.
They admired her self-sufficient nature, though it sometimes came off as arrogance.
آنها ذات ازخودراضی او را تحسین میکردند، اگرچه گاهی اوقات بهعنوان تکبر ظاهر میشد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «self-sufficient» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/self-sufficient