Superimpose

ˌsuːpərɪmˈpoʊz ˌsuːpərɪmˈpəʊz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    superimposed
  • شکل سوم:

    superimposed
  • سوم‌شخص مفرد:

    superimposes
  • وجه وصفی حال:

    superimposing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
روی چیزی قرار گرفتن، اضافه شدن بر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- habits which have been superimposed on other habits
- عاداتی که بر عادات دیگر منطبق شده‌اند
- You can superimpose the lettering directly onto one of your pictures.
- می‌توانید حروف را مستقیماً روی یکی از تصاویر خود قرار دهید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد superimpose

  1. verb place on top of
    Synonyms: lay over, superpose

ارجاع به لغت superimpose

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «superimpose» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/superimpose

لغات نزدیک superimpose

پیشنهاد بهبود معانی