خوردن
غذا، خورد و خوراک
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
There is no better eating than fried chicken.
غذایی بهتر از مرغ سرخکرده وجود ندارد.
خورنده، خوران
Eating cares.
دلواپسیهایی که درون را میخورد.
خوش خوراک، خوردنی (در برابر پختنی و غیره)، خوراکی
Eating corn is sweeter than feed corn.
ذرت خوراکی از ذرت دامی شیرینتر است.
(به کار بردنی هنگام خوردن - وابسته به خوردن) غذاخوری
eating utensils
ظروف غذاخوری
an eating place
محل خوردن، خوردنگاه، رستوران
رستوران ارزان، خوردنگاه، خوراکپز خانه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «eating» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/eating