فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Boyhood

ˈbɔɪhʊd ˈbɔɪhʊd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    boyhoods

معنی و نمونه‌جمله

  • noun
    بچگی، پسربچگی
    • - He spent his boyhood in Tehran and Mashhad.
    • - بچگی خود را در تهران و مشهد گذراند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد boyhood

  1. noun youth
    Synonyms: adolescence, childhood, juniority, schoolboy days, teens, young manhood
    Antonyms: adulthood

ارجاع به لغت boyhood

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «boyhood» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/boyhood

لغات نزدیک boyhood

پیشنهاد بهبود معانی