امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Small-time

ˈsmɔːlˈtaɪm ˈsmɔːltaɪm ˈsmɔːltaɪm
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective informal
    ناچیز، کم‌اهمیت، پیش‌پاافتاده، خرده‌پا، دون‌پایه
    • - The small-time criminal was known for his petty theft and scams.
    • - این مجرم خرده‌پا به سرقت‌ها و کلاهبرداری‌های کوچکش معروف بود.
    • - The small-time politician was unable to win the support of the community.
    • - این سیاست‌مدار دون‌پایه نتوانست حمایت جامعه را جلب کند.
    • - He was tired of working small-time jobs and dreamed of owning his own business.
    • - او از کار کردن در مشاغل پیش‌پاافتاده خسته شده بود و رؤیای داشتن کسب‌وکار خود را داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد small-time

  1. adjective minor
    Synonyms: bush-league, dinky, inconsequential, inconsiderable, insignificant, low, petty, piddling, secondary, second-string, trivial, two-bit, unimportant

ارجاع به لغت small-time

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «small-time» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/small-time

لغات نزدیک small-time

پیشنهاد بهبود معانی