فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Small-time

ˈsmɔːlˈtaɪm ˈsmɔːltaɪm ˈsmɔːltaɪm

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective informal

ناچیز، کم‌اهمیت، پیش‌پاافتاده، خرده‌پا، دون‌پایه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

The small-time criminal was known for his petty theft and scams.

این مجرم خرده‌پا به سرقت‌ها و کلاهبرداری‌های کوچکش معروف بود.

The small-time politician was unable to win the support of the community.

این سیاست‌مدار دون‌پایه نتوانست حمایت جامعه را جلب کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He was tired of working small-time jobs and dreamed of owning his own business.

او از کار کردن در مشاغل پیش‌پاافتاده خسته شده بود و رؤیای داشتن کسب‌وکار خود را داشت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد small-time

  1. adjective minor
    Synonyms:
    unimportant insignificant trivial secondary petty inconsiderable inconsequential low piddling dinky two-bit second-string bush-league

ارجاع به لغت small-time

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «small-time» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/small-time

لغات نزدیک small-time

پیشنهاد بهبود معانی