ناچیز، کماهمیت، پیشپاافتاده، خردهپا، دونپایه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The small-time criminal was known for his petty theft and scams.
این مجرم خردهپا به سرقتها و کلاهبرداریهای کوچکش معروف بود.
The small-time politician was unable to win the support of the community.
این سیاستمدار دونپایه نتوانست حمایت جامعه را جلب کند.
He was tired of working small-time jobs and dreamed of owning his own business.
او از کار کردن در مشاغل پیشپاافتاده خسته شده بود و رؤیای داشتن کسبوکار خود را داشت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «small-time» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/small-time