کوچکمقیاس، در مقیاس کوچک (نقشه و نمودار و غیره)
The cartographer created a small-scale map of the city.
نقشهبردار نقشهی کوچکمقیاسی از شهر تهیه کرد.
The architect presented a small-scale blueprint of the building.
معمار طرحی در مقیاس کوچک از ساختمان ارائه کرد.
محدود، ناگسترده، کوچک
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
small-scale business operations
فعالیتهای بازرگانی محدود
The small-scale bakery only produces a limited number of loaves of bread each day.
این نانوایی کوچک روزانه فقط تعداد محدودی نان تولید میکند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «small-scale» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/small-scale