امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Schoolboy

ˈskuːlbɔɪ ˈskuːlbɔɪ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
(پسر)‌ دانش‌آموز، محصل، بچه‌مدرسه‌ای

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Every schoolboy dreams of summer vacation.
- هر دانش‌آموزی آرزوی تعطیلات تابستانی را دارد.
- The schoolboy showed great talent in mathematics.
- بچه‌مدرسه‌ای استعداد زیادی در ریاضیات نشان داد.
adjective
مثل بچه‌مدرسه‌ای، بچگانه، کودکانه
- He had a schoolboy enthusiasm for every new adventure.
- او برای هر ماجراجویی جدید اشتیاق کودکانه‌ای داشت.
- The schoolboy laughter echoed through the playground.
- صدای خنده‌ی بچگانه‌ای در زمین بازی پیچید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد schoolboy

  1. noun
    Synonyms:
    lad learner pupil youth

ارجاع به لغت schoolboy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «schoolboy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/schoolboy

لغات نزدیک schoolboy

پیشنهاد بهبود معانی