با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Schoolchild

ˈskuːltʃaɪld ˈskuːltʃaɪld
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable A2
    کودک دبستانی، بچه مدرسه‌ای
    • - We were giggling like naughty schoolchildren.
    • - مثل بچه‌ مدرسه‌ای‌های شیطون، هِرهِر می‌خندیدیم.
    • - The schoolchildren are taught that everyone must obey the laws.
    • - به کودکان دبستانی آموزش داده می‌شود که همه باید از قوانین پیروی کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد schoolchild

  1. noun youth attending school
    Synonyms: classmate, day-pupil, schoolboy, schoolchild, school classmate, schoolgirl, school kid, school lad

ارجاع به لغت schoolchild

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «schoolchild» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/schoolchild

لغات نزدیک schoolchild

پیشنهاد بهبود معانی