با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Mating

American: ˈmeɪtɪŋ British: ˈmeɪtɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    mated
  • شکل سوم:

    mated
  • سوم‌شخص مفرد:

    mates

معنی

noun
جفت‌گیری، لقاح، جماع

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mating

  1. verb Engage in sexual intercourse
    Synonyms: coupling, pairing, twinning, matching, copulating, wedding, taking, procreating, peering, opposing, marrying, joining, husbanding, equaling, consorting, companioning, breeding, bedding, associating
  2. verb Marry and breed
    Synonyms: hitching, wedding, marrying, espousing
    Antonyms: uncoupling, abstaining
  3. verb Place an opponent's king under an attack from which it cannot escape and thus ending the game
    Synonyms: checkmating
  4. noun The act of pairing a male and female for reproductive purposes
    Synonyms: coupling, pairing, conjugation, union, sexual union

ارجاع به لغت mating

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mating» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mating

لغات نزدیک mating

پیشنهاد بهبود معانی