امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Self-possession

selfpəˈzeʃən selfpəˈzeʃən
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
تسلط بر خود، متانت، خویشتن‌داری، خونسردی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Despite the chaos around her, she maintained her self-possession and calmly addressed the situation.
- علی‌رغم هرج‌و‌مرج اطرافش، او خونسردی‌اش را حفظ کرد و با آرامش به وضعیت رسیدگی کرد.
- He was known for his self-possession in high-pressure situations.
- او به تسلط بر خود در موقعیت‌های پرفشار معروف بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد self-possession

  1. noun A firm belief in one's own powers
    Synonyms:
    aplomb assurance confidence self-assurance self-confidence
  1. noun A stable, calm state of the emotions
    Synonyms:
    poise aplomb composure equanimity self-assurance balance collectedness coolness calmness imperturbability self-control imperturbableness nonchalance possession countenance sang-froid presence-of-mind unflappability willpower cool will-power self-confidence self-command self-will

ارجاع به لغت self-possession

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «self-possession» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/self-possession

لغات نزدیک self-possession

پیشنهاد بهبود معانی