امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Believe In

    bɪˈliv ɪn bɪˈliːv ɪn
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      believed in

    • شکل سوم:

      believed in

    • سوم‌شخص مفرد:

      believes in

    • وجه وصفی حال:

      believing in

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    phrasal verb B1
    (به وجود چیزی) اعتقاد داشتن، ایمان داشتن، باور داشتن، معتقد بودن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    - We all believe in the importance of education.
    - همه‌ی ما به اهمیت آموزش اعتقاد داریم.
    - I truly believe in the power of kindness.
    - من واقعاً به قدرت مهربانی ایمان دارم.
    phrasal verb B2
    (به درستی چیزی) اعتقاد داشتن، ایمان داشتن، باور داشتن، معتقد بودن
    - She believes in working hard to achieve her goals.
    - او معتقد است که برای رسیدن به اهدافش سخت تلاش می‌کند.
    - We must believe in ourselves to overcome challenges.
    - برای غلبه بر چالش‌ها باید به خودمان ایمان داشته باشیم.
    phrasal verb
    اعتماد داشتن، باور داشتن
    - I really believe in her ability to lead the team.
    - من واقعاً به توانایی او برای رهبری تیم اعتماد دارم.
    - He wants to prove that people can believe in him again.
    - او می‌خواهد ثابت کند که مردم می‌توانند دوباره او را باور کنند.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد believe in

    1. phrasal verb Ascribe existence to
    2. phrasal verb Believe that (something) is right or desirable
    3. phrasal verb Have confidence in the ability or power of

    ارجاع به لغت believe in

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «believe in» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/believe-in

    لغات نزدیک believe in

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند