transaction, deal, business, buy and sell, trade, truck, traffic, barter, bargain
او سعی کرد جلوی معامله را بگیرد.
He tried to block the deal.
لطفاً وجوه را تا پایان معامله امانتسپاری کنید.
Please escrow the funds until the transaction is complete.
treatment, behavior, behaviour, doing(s)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
معاملهی او با دیگران نشاندهندهی شخصیت واقعی اوست.
His treatment of others reflects his true character.
معاملهی آنها با محیطزیست باید بهبود یابد.
Their behavior of the environment needs to improve.
عامیانه dick, male genital organ
زمانی که بهطور اتفاقی کلمهی «معامله» را در مقابل پدر و مادرش به کار برد، احساس خجالت کرد.
He felt embarrassed when he accidentally used the word "dick" in front of his parents.
این فیلم صحنهای را نشان میداد که بهطور طنزآمیزی به معاملهی کوچک شخصیتی اشاره میکرد.
The movie featured a scene that humorously referenced a character's small dick.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «معامله» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/معامله