غیرقابل دفاع، غیرقابل توجیه
The political leader's position became untenable after the scandal broke.
موضع رهبر سیاسی پساز انتشار این رسوایی غیرقابل دفاع شد.
The teacher found the student's behavior in class to be untenable and disruptive.
معلم رفتار دانشآموز را در کلاس غیرقابل توجیه و مخل دانست.
غیرقابل تحمل
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The roof of the old building was in such an untenable condition that it needed immediate repairs.
سقف ساختمان قدیمی در وضعیت غیرقابل تحملی قرار داشت که نیاز به تعمیرات فوری داشت.
The athlete's injury made her participation in the upcoming competition untenable.
مصدومیت این ورزشکار حضورش در مسابقات پیش رو را غیرقابل تحمل کرد.
اشغالنشدنی، غیرقابل اشغال، خالی، بدون مستاجر، غیرقابل زندگی
The crumbling building was untenable for living in.
ساختمان ویرانشده خالی بود.
The landlord declared the apartment untenable due to the severe water damage.
صاحبخانه بهدلیل خسارت شدید آب، آپارتمان را غیرقابل زندگی اعلام کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «untenable» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/untenable