Gumption

ˈɡʌmpʃn ˈɡʌmpʃn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
ابتکار، عقل سلیم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد gumption

  1. noun nerve, initiative
    Synonyms: ability, acumen, astuteness, cleverness, commonsense, discernment, enterprise, get-up-and-go, good sense, horse sense, industry, judgment, perspicaciousness, perspicacity, resourcefulness, sagaciousness, sagacity, savvy, sense, shrewdness, spirit, wisdom, wit
    Antonyms: cowardice, naivety

ارجاع به لغت gumption

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gumption» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/gumption

لغات نزدیک gumption

پیشنهاد بهبود معانی