با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Pushiness

ˈpʊʃinəs ˈpʊʃinəs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun uncountable
    (رفتاری که در آن کسی سخت تلاش می‌کند تا به آنچه می‌خواهد برسد به‌ویژه به شکلی بی‌ادبانه) زورگویی بی‌ادبانه، بی‌ادبی، گستاخی، پرده‌دریدگی، پُررو بودن، (عامیانه) چش‌سفید بودن
    • - His pushiness got him fired from his job.
    • - زورگوییِ بی‌ادبانه‌اش باعث شد از کارش اخراج شود.
    • - She has a reputation for pushiness.
    • - او به زورگویی بی‌ادبانه شهرت دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد pushiness

  1. noun The state or quality of being impudent or arrogantly self-confident
    Synonyms: forwardness, assumption, audaciousness, audacity, boldness, brashness, brazenness, cheek, cheekiness, chutzpah, discourtesy, disrespect, effrontery, face, familiarity, gall, impertinence, impudence, bumptiousness, impudency, incivility, insolence, nerve, nerviness, overconfidence, pertness, presumptuousness, rudeness, sassiness, sauciness, brass, crust, sauce, uppishness, uppityness, cockiness

لغات هم‌خانواده pushiness

ارجاع به لغت pushiness

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pushiness» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pushiness

لغات نزدیک pushiness

پیشنهاد بهبود معانی