(رفتاری که در آن کسی سخت تلاش میکند تا به آنچه میخواهد برسد بهویژه به شکلی بیادبانه) زورگویی بیادبانه، بیادبی، گستاخی، پردهدریدگی، پُررو بودن، (عامیانه) چشسفید بودن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His pushiness got him fired from his job.
زورگوییِ بیادبانهاش باعث شد از کارش اخراج شود.
She has a reputation for pushiness.
او به زورگویی بیادبانه شهرت دارد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pushiness» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pushiness