همچنین میتوان از strategical بهجای strategic استفاده کرد.
راهبردی، استراتژیک، نظاممند، حسابشده، اصولی، هدفمند
Sasan strategic thinking set her apart from her competitors.
تفکر استراتژیک ساسان، او را از رقبایش متمایز میکرد.
The team devised a strategic plan to increase sales.
اعضای تیم برای افزایش فروش برنامهای راهبردی طراحی کردند.
(نظامی) راهبردی، استراتژیک، وابسته به رزمآرایی، رزمتدبیری، رزمترفندی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The island is of strategic importance to France.
این جزیره برای فرانسه از اهمیتی استراتژیک برخوردار است.
The general outlined a strategic plan to outmaneuver the enemy.
ژنرال برای پیشی گرفتن از دشمن برنامهای راهبردی ترسیم کرد.
اهمیت راهبردی، اهمیت استراتژیک (ارزش و تأثیر منابع، موقعیتها یا اقدامات در تحقق اهداف کلان و استراتژیک)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «strategic» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/strategic