فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Prefix

ˈpriːfɪks ˈpriːfɪks ˈpriːfɪks

شکل جمع:

prefixes

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb

پیشوند، پیشوندی

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

In the word "reexamination" ,"re" is a prefix.

در واژه‌ی «بازآزمایی» «باز» پیشوند است.

Physicians use the prefix "Dr.".

پزشکان از عنوان «دکتر» استفاده می‌کنند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a B-52 bomber

بمب افکن ب - 52

a prefixed word

واژه‌ی پیشونددار

He insists on prefixing the title of "Dr." to his name.

او اصرار دارد که عنوان «دکتر» را جلو اسم خود بکار ببرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد prefix

  1. noun an addition
    Synonyms:
    affix adjunct prefixture preflex
  1. noun a designation
    Synonyms:
    designation title cognomen
  1. verb attach a prefix to
    Antonyms:
    suffix

ارجاع به لغت prefix

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «prefix» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/prefix

لغات نزدیک prefix

پیشنهاد بهبود معانی