با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Quad

kwɑːd kwɒd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

  • noun
    (quadrangle) (در سیم تلگراف) سیم چهارلای به‌هم پیچیده عایق، (در مطبعه) قطعه سربی، چهار قلو، (عامیانه، انگلیس) زندانی کردن، در زندان افکندن
  • noun
    چهار گانه، چهار گوش
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد quad

  1. noun An area partially or entirely enclosed by walls or buildings
    Synonyms: quadrangle, quadruplet, atrium, close, court, courtyard, quadrant, enclosure, quadraphonic, yard
  2. noun (printing) a block of type without a raised letter; used for spacing between words or sentences
    Synonyms: space
  3. noun A muscle of the thigh that extends the leg
    Synonyms: quadriceps, quadriceps femoris, musculus quadriceps femoris

ارجاع به لغت quad

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «quad» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/quad

لغات نزدیک quad

پیشنهاد بهبود معانی