سومشخص مفرد:
illuminatesوجه وصفی حال:
illuminatingنورانیشده، روشنشده، چراغانیشده
the illuminated city
شهر چراغانیشده
She turned over and looked at the illuminated dial of her alarm clock.
او برگشت و به ساعت روشنشدهی زنگدارش نگاه کرد.
تذهیبکاریشده، تذهیبشده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
illuminated manuscript
نسخهی خطیِ تذهیبکاریشده
an important collection of medieval illuminated manuscripts
کلکسیون مهمی از نسخههای خطیِ تذهیبشدهی قرون وسطایی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «illuminated» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/illuminated