فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Internalize

ɪnˈtɜrːnlaɪz ɪnˈtɜːnəlaɪz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    internalized
  • شکل سوم:

    internalized
  • سوم شخص مفرد:

    internalizes
  • وجه وصفی حال:

    internalizing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive
    درونی کردن، باطنی ساختن، داخلی کردن، نهادینه کردن، پذیرفتن
    • - It is important for students to internalize the information they learn in order to apply it effectively in real-life situations.
    • - مهم است که دانش‌آموزان اطلاعاتی را که یاد می‌گیرند، جهت به کار بردن به طور موثر در شرایط واقعی نهادینه کنند.
    • - It took me a while to internalize the fact that I had won the competition.
    • - کمی طول کشید تا بپذیرم که پیروز رقابت شده‌ام.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد internalize

  1. verb Incorporate within oneself; make subjective or personal
    Synonyms: internalise, interiorize, interiorise

ارجاع به لغت internalize

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «internalize» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/internalize

لغات نزدیک internalize

پیشنهاد بهبود معانی