فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Jammy

ˈdʒæmi ˈdʒæmi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    مربایی
    • - She was thrilled to find a jammy donut in the bakery.
    • - از اینکه در مغازه‌ی شیرینی‌پزی یک دونات مربایی پیدا کرده بود، هیجان‌زده بود.
    • - We had jammy toast for the breakfast.
    • - صبحانه نان تست مربایی خوردیم.
  • adjective informal
    انگلیسی بریتانیایی خوش‌شانس، خرشانس
    • - He was feeling jammy after winning the lottery.
    • - بعد از برنده شدن در بخت‌آزمایی احساس کرد خوش‌شانس است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

ارجاع به لغت jammy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «jammy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/jammy

لغات نزدیک jammy

پیشنهاد بهبود معانی