فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Wage

weɪdʒ weɪdʒ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    waged
  • شکل سوم:

    waged
  • سوم شخص مفرد:

    wages
  • وجه وصفی حال:

    waging
  • شکل جمع:

    wages

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B1
    مزد، دستمزد، اجرت، کارمزد، دسترنج، اجر
    • - They received their wages in cash and in wheat.
    • - مزد خود را به صورت پول نقد و گندم دریافت کردند.
    • - minimum wage
    • - حداقل دستمزد
    • - wage freeze
    • - تثبیت دستمزدها
    • - The wages of sin is death.
    • - جزای گناه، مرگ است.
    • - The average wage of an unskilled laborer is $ 6 per hour.
    • - مزد متوسط عمله‌ی ساده، شش دلار در ساعت است.
  • verb - transitive
    حمل کردن
  • verb - intransitive
    جنگ بر پا کردن
    • - to wage war against the enemy
    • - در برابر دشمن جنگیدن
    • - We must wage a campaign against illiteracy.
    • - ما باید بر ضد بی‌سوادی پیکار کنیم.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد wage

  1. verb carry on
    Synonyms: carry out, conduct, do, engage in, fulfill, make, practice, proceed with, prosecute, pursue, undertake
    Antonyms: cease, halt, stop
  2. noun earnings for work
    Synonyms: allowance, bacon, bacon and eggs, bread, compensation, cut, emolument, fee, hire, pay, payment, price, receipts, recompense, remuneration, return, returns, reward, salary, share, stipend, sugar, take, take-home

ارجاع به لغت wage

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wage» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wage

لغات نزدیک wage

پیشنهاد بهبود معانی