فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Bull

bʊl bʊl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bulled
  • شکل سوم:

    bulled
  • سوم شخص مفرد:

    bulls
  • وجه وصفی حال:

    bulling
  • شکل جمع:

    bulls

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B1
    جانورشناسی گاو نر، نره‌‌گاو (اخته‌نشده)
    • - two bulls and a cow
    • - دو گاو نر و یک گاو ماده
    • - The bull gazed at the cows in the pasture, searching for a mate.
    • - نره‌‌گاو به گاوهای مرتع خیره شد و به دنبال جفت می‌گشت.
  • noun countable
    جانورشناسی نر (در مورد نهنگ و فیل و برخی پستانداران بزرگ دیگر)
    • - a bull elephant
    • - فیل نر، نره‌فیل
    • - We spotted a bull whale swimming alongside the boat.
    • - وال نری را دیدیم که در کنار قایق شنا می‌کرد.
  • noun countable
    اقتصاد گاو (شخصی که سهام و رمزارز و غیره را به امید افزایش قیمت می‌خرد تا بعداً با سود به فروش برسد)
    • - As a savvy bull, he carefully watched the market trends.
    • - او به عنوان گاو باهوش، روند بازار را به دقت زیر نظر داشت.
    • - The bull's keen eye led to significant profits.
    • - نگاه تیزبین گاو منجر به سود قابل توجهی شد.
  • noun uncountable informal
    چرت‌وپرت، مزخرف، چرند، یاوه
    • - What he had to say was a load of bull.
    • - حرف‌های او همه مزخرف بود.
    • - His explanation was total bull - I don't buy it.
    • - توضیحش چرت‌وپرت محض بود. من نمی‌خرمش.
  • noun countable
    دین فرمان پاپ
    • - The pope issued a bull granting special privileges to the monks.
    • - پاپ فرمانی صادر کرد که طبق آن به راهبان امتیازات ویژه‌ای داده می‌شد.
    • - The bull was kept in the Vatican archives.
    • - فرمان پاپ در آرشیو واتیکان نگهداری می‌شد.
  • verb - intransitive verb - transitive informal
    انگلیسی آمریکایی به جلو رفتن، پیش رفتن، گذشتن، گذراندن (به‌طوری که اجازه‌ی توقف داده نشود)
    • - He bulled his way homeward through the storm.
    • - با وجود طوفان هرطوری بود خود را به منزل رساند.
    • - He bull his way through the crowd to get to the front of the line.
    • - او از میان جمعیت جلو رفت تا به جلو صف برسد.
    • - They bulled the new tax bill through the parliament.
    • - لایحه‌ی مالیاتی جدید را به زور از مجلس گذراندند.
  • verb - transitive
    انگلیسی بریتانیایی (نظامی) برق انداختن (به‌ویژه پوتین سرباز)
    • - He decided to bull his boots before the big military inspection.
    • - تصمیم گرفت پیش از بازدید بزرگ نظامی، پوتین‌هایش را برق بیندازد.
    • - She bullied her husband's boots.
    • - پوتین‌های شوهرش را برق انداخت.
  • noun slang countable
    افسر پلیس
    • - The bull stopped the speeding car.
    • - افسر پلیس ماشینی که با سرعت زیاد در حال حرکت بود، نگه داشت.
    • - I saw a group of bulls patrolling the streets last night.
    • - دیشب گروهی از افسران پلیس را دیدم که در خیابان‌ها گشت می‌زدند.
  • noun
    نجوم ثور، گاو (دومین برج فلکی از دایرةالبروج) (با B بزرگ)
    • - Many cultures have stories and legends about the Bull constellation.
    • - بسیاری از فرهنگ‌ها داستان‌ها و افسانه‌هایی در مورد صورت فلکی گاو دارند.
    • - I can see the Bull constellation in the night sky.
    • - می‌توانم صورت فلکی ثور را در آسمان شب ببینم.
  • adjective
    جانورشناسی نر
    • - the bull elk
    • - الک نر
    • - The bull shark swam gracefully through the water.
    • - کوسه‌ی نر به‌زیبایی در آب شنا کرد.
  • adjective
    گاوتن، تنومند، سترگ، گنده (در مورد مرد)
    • - The bull man approached.
    • - مرد گاوتن جلو آمد.
    • - The bullish man strode into the room.
    • - مرد تنومند با گام‌های بلند وارد اتاق شد.
  • adjective
    بزرگ، گنده
    • - a bull ladle
    • - ملاقه‌ی بزرگ
    • - She grabbed the bull shovel.
    • - بیل گنده را برداشت.
  • verb - transitive
    مثل گاو نر رفتار کردن، با خشونت رفتار کردن، با خشونت عمل کردن
    • - She bullies her younger siblings
    • - او با خواهر و برادر کوچک‌ترش با خشونت رفتار می‌کند.
    • - The team captain bullies his teammates.
    • - کاپیتان تیم نسبت به هم‌تیمی‌هایش مثل گاو نر رفتار می‌کند.
  • slang verb - transitive
    خر کردن (با چاخان کردن)
    • - Don't try to bull me with your lies.
    • - سعی نکن با دروغ‌هات من رو خر کنی.
    • - The salesman tried to bull us.
    • - فروشنده سعی کرد ما رو خر کنه.
  • slang verb - intransitive
    چرت‌وپرت گفتن، مزخرف گفتن
    • - Stop bulling.
    • - از چرت‌وپرت گفتن دست بردار.
    • - She constantly bulls about her abilities without any proof.
    • - اون همیشه‌ در مورد توانایی‌هاش بدون هیچ مدرکی مزخرف می‌گه.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد bull

  1. noun nonsense
    Synonyms: balderdash, baloney, bilge, bunkum, claptrap, crap, hogwash, rubbish, trash
    Antonyms: fact, truth

Phrasal verbs

  • bull through

    (علیرغم مخالفت) انجام دادن

Collocations

Idioms

  • shoot the bull

    (امریکا - عامیانه) گپ زدن، حرف خودمانی زدن

  • take the bull by the horns

    خطر کردن، با مشکلات و مخاطرات مقابله کردن، از خطر نترسیدن، دل را به دریا زدن

ارجاع به لغت bull

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bull» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bull

لغات نزدیک bull

پیشنهاد بهبود معانی