فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Force-feed

ˈfɔːrsfiːd ˈfɔːsfiːd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • verb - transitive
    به‌زور خوراندن (به‌ویژه از راه لوله)، به‌زور به خورد کسی دادن، واخوراندن
    • - They tried to force-feed the man who was on hunger strike.
    • - کوشیدند به مردی که اعتصاب غذا کرده بود، به‌زور خوراک بدهند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد force-feed

  1. noun Mechanical system of lubricating internal combustion engines in which a pump forces oil into the engine bearings
    Synonyms: lubricating system, force-feed lubricating system, pressure-feed lubricating system, pressure feed

ارجاع به لغت force-feed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «force-feed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/force-feed

لغات نزدیک force-feed

پیشنهاد بهبود معانی