فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Ordinate

ˈɔːrdɪnət ˈɔːdɪnət
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • noun adjective
    عرض، بعد قائم
    • - an ordinate set
    • - مجموعه‌ی عرضی
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد ordinate

  1. verb Appoint to a clerical posts
    Synonyms: ordain, consecrate, order
  2. verb Bring (components or parts) into proper or desirable coordination correlation
    Synonyms: align, coordinate

ارجاع به لغت ordinate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ordinate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ordinate

لغات نزدیک ordinate

پیشنهاد بهبود معانی