فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Perspective

pərˈspektɪv pəˈspektɪv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    perspectives

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable C1
    دیدگاه، چشم‌انداز (ذهنی)
    • - His perspective was completely different from mine.
    • - دیدگاه او با دیدگاه من کاملاً متفاوت بود.
    • - From my perspective, the decision made perfect sense.
    • - از چشم‌انداز او، این تصمیم کاملاً منطقی بود.
  • noun uncountable
    ژرفانمایی، پرسپکتیو (نمایش نسبی یک تصویر به همان شکلی که توسط چشم دریافت می‌شود روی یک سطح تخت (همچون کاغذ))
    • - Understanding perspective is essential for creating realistic drawings.
    • - درک ژرفانمایی برای خلق نقاشی‌های واقع گرایانه ضروری است.
    • - The use of linear perspective in Renaissance art revolutionized the way artists depicted space.
    • - استفاده از پرسپکتیو خطی در هنر رنسانس در شیوه‌ی ترسیم فضا به‌دست هنرمندان انقلاب ایجاد کرد.
  • noun
    منظره، چشم‌انداز
    • - I marveled at the panoramic perspective of the metropolis.
    • - از چشم‌انداز پانورامای این کلان‌شهر شگفت‌زده شدم.
    • - I admired the stunning perspective of the endless ocean.
    • - چشم‌انداز خیره‌کننده‌ی اقیانوس بی‌انتها را ستودم.
  • noun countable
    دورنمای سه‌بعدی، پرسپکتیو
    • - The details in this perspective draw the viewer into an alternate reality.
    • - جزئیات در این دورنمای سه‌بعدی بیننده را به واقعیت جایگزین می‌کشاند.
    • - I draw a perspective.
    • - پرسپکتیوی را کشیدم.
  • adjective
    مربوط به ژرفانمایی، مربوط به پرسپکتیو
    • - The artist presented a perspective view of the cityscape in the painting.
    • - این هنرمند نمایی پرسپکتیو از منظره‌ی شهری در نقاشی ارائه کرده است.
    • - The filmmaker used a fresh perspective technique to tell the story in the movie.
    • - فیلم‌ساز از تکنیک ژرفانمایی جدیدی برای روایت داستان در فیلم استفاده کرده است.
  • noun
    قدیمی شیشه‌ی نوری (در تلسکوپ و غیره)
    • - The antique telescope featured a unique perspective.
    • - تلسکوپ آنتیک شیشه‌ی نوری منحصر‌به‌فردی داشت.
    • - The telescope's perspective allowed us to view the planets with remarkable clarity.
    • - شیشه‌ی نوری تلسکوپ به ما این امکان را داد که سیارات را با وضوح قابل توجهی مشاهده کنیم.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد perspective

  1. noun view, outlook
    Synonyms: angle, aspect, attitude, broad view, context, frame of reference, headset, landscape, mindset, objectivity, overview, panorama, proportion, prospect, relation, relative importance, relativity, scene, size of it, viewpoint, vista, way of looking

Collocations

ارجاع به لغت perspective

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «perspective» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/perspective

لغات نزدیک perspective

پیشنهاد بهبود معانی