فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Welder

ˈweldər ˈweldə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    welders

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    جوشکار
    • - My friend's father is a skilled welder.
    • - پدر دوستم جوشکار ماهری است.
    • - The welder carefully joined the metal pieces together.
    • - جوشکار قطعات فلزی را با دقت به هم متصل کرد.
  • noun countable
    دستگاه جوش
    • - I need to purchase a new welder for my upcoming welding project.
    • - باید دستگاه جوش جدیدی برای پروژه‌ی جوشکاری آتی‌ام بخرم.
    • - Safety goggles are essential when operating a welder.
    • - هنگام کار با دستگاه جوش، استفاده از عینک ایمنی ضروری است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

ارجاع به لغت welder

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «welder» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/welder

لغات نزدیک welder

پیشنهاد بهبود معانی