با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!
دریافت هدیه

    Golf

    ɡɑlf ɡɒlf
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      golfed

    • شکل سوم:

      golfed

    • سوم‌شخص مفرد:

      golfs

    • وجه وصفی حال:

      golfing

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun uncountable A2
    golf, گلف، گوی‌چال (ورزشی در فضای آزاد که در آن بازیکنان به‌طور فردی یا تیمی با استفاده از چوب‌های گوناگون ویژه‌ای توپ گلف را درون سوراخی در زمین می‌اندازند)
    ورزش گلف، گوی‌چال (ورزشی در فضای آزاد که در آن بازیکنان به‌طور فردی یا تیمی با استفاده از چوب‌های گوناگون ویژه‌ای توپ گلف را درون سوراخی در زمین می‌اندازند)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری
    - Golf is a popular sport played around the world.
    - گلف در سراسر جهان ورزش محبوبی است.
    - I enjoy watching professional golf tournaments on television.
    - از تماشای مسابقات حرفه‌ای گوی‌چال در تلویزیون لذت می‌برم.
    verb - intransitive
    ورزش گلف بازی کردن، گوی‌چال بازی کردن
    - They decided to golf instead of going to the movies.
    - تصمیم گرفتند به جای رفتن به سینما گلف بازی کنند.
    - She golfs every summer.
    - هر تابستان گوی‌چال بازی می‌کند.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد golf

    1. noun match play
      Synonyms: medal play, nine holes, eighteen holes

    ارجاع به لغت golf

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «golf» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/golf

    لغات نزدیک golf

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی