Gris-gris

معنی و نمونه‌جمله‌ها

• noun
  گری‌گری (نوعی طلسم در آیین وودو با منشأ آفریقایی که اعتقاد بر این است که از پوشنده‌ی آن در برابر شر محافظت می‌کند یا برای او شانس می‌آورد)
  • - The athlete believed that wearing a gris-gris charm would bring him good luck in the game.
  • - این ورزشکار معتقد بود که استفاده از طلسم گری‌گری برای او در بازی خوش‌شانسی به ارمغان می‌آورد.

  • - The voodoo priestess placed the grigri bag around her neck for protection.
  • - کشیش وودو برای محافظت از خود گری‌گری را دور گردنش انداخت.

  • - The villagers believed that the greegree had the power to bring misfortune to their enemies.
  • - روستاییان بر این باور بودند که گری‌گری این قدرت را دارد که برای دشمنان آن‌ها بدبختی بیاورد.