امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Kick Off

American: ˈkɪkˈɒf British: kɪkɒf
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

phrasal verb
با زدن توپ بازی را شروع کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
phrasal verb
آغاز کردن
phrasal verb
مردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد kick off

  1. phrasal verb Make the first kick in a game or part of a game
  2. phrasal verb Start; to launch
  3. phrasal verb Dismiss; to expel; to remove from a position
  4. phrasal verb Die or quit permanently
  5. phrasal verb Shut down or turn off suddenly
  6. phrasal verb Suddenly become more active
  7. phrasal verb Be overcome with anger (to start an argument or a fight)
  8. phrasal verb Have a fight or argument start

ارجاع به لغت kick off

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «kick off» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/kick off

لغات نزدیک kick off

پیشنهاد بهبود معانی