فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Ordeal

ɔːrˈdiːl / / ˈɔːrdiːl ɔːˈdiːl / / ˈɔːdiːl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    ordeals

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable C2
    امتحان سخت برای اثبات بی‌گناهی، کار شاق
    • - to pass an ordeal
    • - از هفت‌خوان رستم گذشتن
    • - ordeal of fire
    • - گناه آزمون با آتش، اثبات بی‌گناهی با گذشتن از آتش
    • - ordeal by battle
    • - گناه آزمون از راه نبرد، گناه آزمون رزمی
    • - to pass the ordeal of a trial
    • - از هفت خوان محاکمه گذشتن
    • - Facing my bad-tempered teacher was quite a ordeal.
    • - روبه‌رو شدن با معلم بدخلق من کار بسیار شاقی بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد ordeal

  1. noun trouble, suffering
    Synonyms: affliction, agony, anguish, calamity, calvary, cross, crucible, difficulty, distress, nightmare, test, torment, torture, trial, tribulation, visitation
    Antonyms: happiness, pleasure

ارجاع به لغت ordeal

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ordeal» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ordeal

لغات نزدیک ordeal

پیشنهاد بهبود معانی