با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Ship

ʃɪp ʃɪp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    shipped
  • شکل سوم:

    shipped
  • سوم شخص مفرد:

    ships
  • وجه وصفی حال:

    shipping
  • شکل جمع:

    ships

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable A2
    کشتی، کشتی هوایی، هواپیما، سفینه، ناو
    • - a battleship
    • - ناو جنگی
    • - a passenger ship
    • - کشتی مسافربر
    • - Two ships and four motorboats entered the harbor.
    • - دو کشتی و چهار قایق موتوری وارد بندرگاه شدند.
    • - a cargo ship
    • - کشتی باری
  • verb - transitive
    با کشتی حمل کردن، فرستادن
    • - We are flying to Australia but our car is being shipped.
    • - ما با هواپیما به استرالیا می‌رویم؛ ولی اتومبیلمان با کشتی فرستاده می‌شود.
    • - To have some peace, we shipped the children off to grandma's house.
    • - برای داشتن قدری آرامش بچه‌ها را به خانه‌ی مادربزرگ فرستادیم.
    • - We shipped the cattle to Chicago by rail.
    • - دام‌ها را با قطار به شیکاگو فرستادیم.
  • verb - intransitive
    سوار کشتی شدن
    • - We shipped in London.
    • - ما در لندن سوار کشتی شدیم.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد ship

  1. verb send, transport
    Synonyms: address, consign, direct, dispatch, drop, embark, export, forward, freight, go aboard, haul, move, put on board, remit, route, shift, ship out, smuggle, transfer, transmit
    Antonyms: hold, keep

Phrasal verbs

  • ship over

    در نیروی دریایی نام‌نویسی کردن، به خدمت نیروی دریایی درآمدن

  • ship out

    رفتن، ترک کردن، خارج شدن (به دلیل دست نیافتن به موفقیت و غیره)

    رفتن، ترک کردن، خارج شدن (به دلیل دست نیافتن به موفقیت و غیره)

    ارسال کردن، فرستادن چیزی از جایی به جای دیگر، خارج کردن (کالا یا افراد از یک مکان)

    رفتن، عازم شدن (ترک کردن جایی و رفتن به جای دیگر برای انجام امور نظامی)

    رفتن، عازم شدن (ترک کردن جایی و رفتن به جای دیگر برای انجام امور نظامی)

Idioms

  • shape up or ship out

    یا رفتارت را عوض کن یا از اینجا برو (به این معنی که شخص باید رفتار معقولانه یا مسئولانه‌تری داشته باشد، در غیر این صورت باید جایی را که در آن است ترک کند یا از کاری که انجام می‌دهد دست بکشد)

  • when (or if) one's ship comes in (or home)

    وقتی که کسی پول‌دار بشود، درصورت ثروتمند شدن

ارجاع به لغت ship

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ship» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ship

لغات نزدیک ship

پیشنهاد بهبود معانی