فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉
بیا تولد

    On The Ball

    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    • C1
      بادقت. هوشیار. حواس‌جمع.
      • - I couldn't sleep well last night, so am not on the ball today.
      • - دیشب نتوانستم خوب بخوابم و امروز خیلی حواس‌جمع نیستم.
      • - He has been sick all week and wasn't on the ball when I met him.
      • - او کل هفته‌ی گذشته را مریض بود و وقتی او را دیدم هوشیار نبود.
      • - He has done a great job. He was really on the ball.
      • - او کاری عالی انجام داده و واقعاً بادقت بوده.
    پیشنهاد بهبود معانی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    مترادف و متضاد on the ball

    1. idiom Knowledgeable and competent, attentive, understanding the situation well.
    2. adjective alert
      Synonyms: active, all ears, attentive, bright, cagey, careful, clever, good hands, heads up, intelligent, lively, observant, on guard, on one’s toes, on the job, on the lookout, on the stick, perceptive, quick, ready, sharp, spirited, vigilant, watchful, wise, with it
    3. adverb paying attention
      Synonyms: alert, alive, attentive, awake, on one's toes, on the job, on top of, ready, sharp, vital, wide-awake, with it

    ارجاع به لغت on the ball

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «on the ball» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/on the ball

    لغات نزدیک on the ball

    پیشنهاد بهبود معانی
    دریافت فست دیکشنری از طریق اپ‌استور دانلود مستقیم فست دیکشنری