با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Once In A Blue Moon

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • idiom
    تقریباً هرگز، به ندرت
    • - My sister lives in Dubai, so I only see her once in a blue moon.
    • - خواهرم در دبی زندگی می‌کند، به همین دلیل خیلی به‌ندرت او را می‌بینم.
    • - Once in a blue moon there will be an eclipse of the sun by the moon.
    • - خیلی به‌ندرت اتفاق خورشید گرفتگی رخ می‌دهد.
    • - I read books once in a blue moon.
    • - من خیلی به‌ندرت کتاب می‌خوانم.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد once in a blue moon

  1. idiom Something happens extremely rarely or seldom
    Synonyms: every now and then, every so often, infrequently, intermittently, now and again, occasionally, periodically, sporadically
    Antonyms: frequently, often

ارجاع به لغت once in a blue moon

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «once in a blue moon» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/once in a blue moon

لغات نزدیک once in a blue moon

پیشنهاد بهبود معانی