گذشتهی ساده:
ratedشکل سوم:
ratedسومشخص مفرد:
ratesوجه وصفی حال:
ratingشکل جمع:
ratesمیزان، سرعت، آهنگ، شدت
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
At the rate you are working you will never finish this book.
با این سرعتی که کار میکنی، هرگز این کتاب را تمام نخواهی کرد.
The rate of economic growth has decreased in recent years.
میزان رشد اقتصادی در سالهای اخیر کاهش یافته است.
The rate of rainfall in this region is higher compared to other areas.
شدت بارش باران در این منطقه در مقایسه با سایر مناطق بیشتر است.
The rate of temperature changes can have a significant impact on the experiment.
سرعت تغییرات دما میتواند تأثیر زیادی بر روی آزمایش داشته باشد.
to drive at a moderate rate
به سرعت متوسط رانندگی کردن
the annual death rate
میزان مرگ و میر سالیانه
the rate of speed per hour
میزان سرعت در ساعت
the rate of economic growth
آهنگ رشد اقتصادی
نرخ، تعرفه، میزان پرداخت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The consultancy service rates at this company are high.
تعرفههای خدمات مشاورهای در این شرکت بالا است.
The amount of payment for this project is based on the number of working hours.
میزان پرداخت برای این پروژه بر اساس تعداد ساعات کاری است.
rate of exchange
نرخ ارز
the rate of pay per month
میزان پرداخت در ماه
insurance rate
نرخ بیمه
interest rate
نرخ بهره
برآورد کردن، شمردن، ارزیابی کردن، سنجیدن، ارزشگذاری کردن، تلقی کردن، به حساب آوردن، امتیاز دادن
Jobs are rated according to pay.
شغلها را برحسب حقوق ردهبندی میکنند.
On a scale of one to five, how would you rate the movie?
در مقیاس یک تا پنج، به این فیلم چه امتیازی میدهید؟
Do you rate Ahmad as one of your friends?
آیا احمد را در زمرهی دوستان خود به حساب میآوری؟
Students were asked to rate their teachers.
از شاگردان خواسته شد که معلمهای خود را ارزیابی کنند.
They are rated among the best wrestlers.
آنها در زمرهی بهترین کشتیگیران محسوب میشوند.
What do you rate his income at?
درآمد او را چقدر برآورد میکنی؟
انگلیسی بریتانیایی ارزشگذاری کردن، رتبهبندی کردن (در بریتانیای زمان قدیم، خانهها برای تعیین میزان مالیات دریافتی ارزشگذاری میشدند)
Each house was rated based on its size and location.
هر خانه بر اساس اندازه و موقعیت مکانیاش رتبهبندی میشد.
They used to rate buildings annually for tax purposes.
آنها قبلاً ساختمانها را سالانه برای اهداف مالیاتی ارزشگذاری میکردند.
درجه، رتبه (rate-)
The hotel we stayed at was first-rate.
هتلی که در آن اقامت داشتیم درجهی یک بود.
The company aims to provide only first-rate customer support.
هدف شرکت، ارائهی پشتیبانی فقط به مشتری رتبهی یک است.
a first-rate teacher
معلمی درجهی یک
استحقاق داشتن، لایق بودن، ارزش داشتن، شایسته بودن
That old car doesn't rate anymore; it's constantly breaking down.
آن ماشین قدیمی دیگر ارزشی ندارد و مدام خراب میشود.
She rated special recognition for her dedication to the project.
او بهدلیل تعهدش به پروژه، لایق تقدیر ویژه بود.
They rated a higher salary due to their extensive experience.
آنها بهدلیل تجربهی زیادشان، مستحق حقوق بیشتری بودند.
The volunteers rated praise for their selfless service.
داوطلبان بهدلیل خدمت فداکارانهی خود، شایستهی ستایش بودند.
to rate a promotion
استحقاق ترفیع داشتن
1- درهرصورت، درهرحال، هرطوریکه شده 2- لااقل، دست کم
(میزان کاهش هر عامل متغیر جوی در اثر زیاد شدن ارتفاع) میزان کاهش نیواری، میزان کاهش هر متغیر جوی به ازای واحد ارتفاع
تنزیل اضافی، تنزیل پیشنگر
اندازهی بهرهی، پایهی درصد بهرهی پایه، میزان بهرهی پایه
نرخ تسعیر
میزان بهرهی سپرده
نرخ شناور (مطابق با بازار روز)
نرخ بهره
نرخ کاهش می یابد
افزایش نرخ
نرخ تولد
نرخ جرم و جنایت
با این حساب، با این رویه، با این وضعیت، با این شرایط، با این روند، با این وجود، بر این روال، بدین طریق، اگر وضع این چنین باشد، در این صورت
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «rate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rate