فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉
بیا تولد

    Irradiation

    ɪˌrediˈeɪʃn̩ ɪˈreɪdieɪʃn̩
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    • noun uncountable
      پرتوافکنی، برتابش، پرتوتابی
      • - The irradiation of fruits makes them last longer.
      • - برتابش میوه‌ها، دوام آن‌ها را بیشتر می‌کند.
      • - The patient underwent irradiation.
      • - بیمار تحت پرتوتابی قرار گرفت.
    پیشنهاد بهبود معانی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    مترادف و متضاد irradiation

    1. noun A column of light (as from a beacon)
      Synonyms: reflection, radiation, beam, beam of light, radiance, light beam, ray, curietherapy, ray-of-light, shaft, shaft of light, roentgentherapy
    2. noun (medicine) the treatment of disease (especially cancer) by exposure to a radioactive substance
      Synonyms: radiation-therapy, radiotherapy, radiation, actinotherapy

    ارجاع به لغت irradiation

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «irradiation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/irradiation

    لغات نزدیک irradiation

    پیشنهاد بهبود معانی
    دریافت فست دیکشنری از طریق اپ‌استور دانلود مستقیم فست دیکشنری