فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Pushy

ˈpʊʃi ˈpʊʃi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    pushier
  • صفت عالی:

    pushiest

معنی

  • adjective C2
    بازور، تحمیل‌کننده
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد pushy

  1. adjective aggressive, offensive
    Synonyms: ambitious, assertive, bold, brash, bumptious, forceful, loud, militant, obnoxious, obtrusive, officious, presumptuous, pushful, pushing, self-assertive
    Antonyms: modest, quiet, shy, unassuming

لغات هم‌خانواده pushy

ارجاع به لغت pushy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pushy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pushy

لغات نزدیک pushy

پیشنهاد بهبود معانی