فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Up To

ˈəptuː ʌptuː ʌptuː
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • preposition
    تا (برای اشاره به جا و مکان)
    • - The river flows up to the border of the national park.
    • - رودخانه تا مرز پارک ملی جریان دارد.
    • - The water rose up to my waist and I couldn't move.
    • - آب تا کمرم بالا آمد و نمی‌توانستم تکان بخورم.
  • preposition
    تا، حداکثر
    • - You can order desserts up to 11:00 PM.
    • - تا ساعت یازده شب می‌توانید دسر سفارش دهید.
    • - The competition is open to participants aged 18 and up to 35.
    • - شرکت در این مسابقه برای شرکت‌کنندگان ۱۸ تا ۳۵ سال آزاد است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

Phrasal verbs

  • live up to

    انتظارات را برآورده کردن، به جا آوردن

  • play up to

    چاپلوسی کردن، تملق کردن

  • act up to

    برابر بودن در عمل، تکمیل کردن در عمل

  • be up to

    درگیر انجام کاری بودن

  • come up to

    نزدیک شدن

  • get up to

    انجام دادن کار بد، دست گل به آب دادن

  • look up to

    والا شمردن، با دیده‌ی تحسین نگریستن

  • make it up to

    جبران کردن

  • make up to

    چاپلوسی کردن، خود شیرینی کردن

  • stand up to

    جلو کسی ایستادن، ایستادگی کردن

  • add up to

    معنی دادن

    بالغ شدن بر، رسیدن به، حاکی بودن

    قابل قبول بودن

  • cotton up to (or cotton on to)

    (عامیانه) خود‌شیرینی کردن، منت کشیدن

  • cozy up to

    (امریکا - عامیانه) خود را جا کردن، تحبیب کردن

  • feel up to

    (عامیانه) جان و حال (کاری را) داشتن، از عهده برآمدن

  • lead up to

    1- راه را برای چیزی یا کاری آماده کردن 2- به‌طور غیر مستقیم اقدام کردن، با زرنگی پرداختن به

  • match up to (or with) something

    طبق انتظار بودن، مطابق میل بودن

  • measure up to

    (انتظارات یا معیارها یا شرایط لازم) واجد بودن، از عهده برآمدن، دارا بودن

  • shine up to

    (امریکا - عامیانه) خود‌شیرینی کردن، چاپلوسی کردن، شیره‌مالی کردن

  • suck up to

    (عامیانه) چاپلوسی کردن، بادمجان دور قاب چیدن

Collocations

Idioms

  • cracked up to be

    بودن (بنابر شایعه یا گزارش دیگران)، آن طور که می‌گویند

  • (be) up to one's ears in something

    کاملاً درگیر چیزی بودن

  • up to the elbows

    (عامیانه) تا خرخره گرفتار، بسیار مشغول

  • up to the minute

    تا آخرین لحظه، تا همین دقیقه، آخرین مد

  • up to par

    طبق معمول، مانند همیشه

  • up to scratch

    1- آماده‌ی آغاز کردن 2- در حد مورد قبول

  • up to snuff

    (عامیانه) 1- در سطح یا میزان طبیعی (از نظر سلامتی یا خاصیت و غیره)، به حد نصاب 2- (انگلیس) هشیار، زیرک، گول نخور

  • up to the ears

    تا بناگوش، (قرض یا گرفتار یا کار و غیره) تا خرخره

ارجاع به لغت up to

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «up to» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/up-to

لغات نزدیک up to

پیشنهاد بهبود معانی