با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!
دریافت هدیه

    Multilingual

    ˌmʌltɪˈlɪŋɡwəl ˌmʌltɪˈlɪŋɡwəl
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      multilinguals

    • صفت تفضیلی:

      more multilingual

    • صفت عالی:

      most multilingual

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    adjective
    چندزبانه، چندزبانی، به چند زبان، کسی که چند زبان می‌داند، چند زبان‌دان

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    - a multilingual dictionary
    - واژنامه‌ی چندزبانی
    - Well-educated and multilingual women from many different countries worked as international stewardesses.
    - زنان تحصیل‌کرده و چندزبانه از کشورهای بسیاری به‌عنوان مهماندار بین‌المللی هواپیما کار می‌کردند.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد multilingual

    1. adjective Using or knowing more than one language
      Antonyms: monolingual

    ارجاع به لغت multilingual

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «multilingual» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/multilingual

    لغات نزدیک multilingual

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند