گذشتهی ساده:
wordedشکل سوم:
wordedسوم شخص مفرد:
wordsوجه وصفی حال:
wordingشکل جمع:
wordsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
کلمهبهکلمه، واژهبهواژه، لغتبهلغت، لفظبهلفظ، تحتاللفظی، جزءبهجزء، موبهمو، واوبهواو
کلمهبهکلمه، واژهبهواژه، لغتبهلغت، لفظبهلفظ، تحتاللفظی، جزءبهجزء، موبهمو، واوبهواو
حرف موافق، تعریف، توصیه
برای عاقل یک حرف بس است، عاقل را اشارتی کافی است، العاقل یکفی بالاشاره
خوش قول بودن، به وعدهی خود وفا کردن
به وعدهی خود وفا نکردن، قولشکنی کردن، خلف وعده کردن
شفاهی، زبانی، بهطور شفاهی، دهانبهدهان
(بادقت یا اشتیاق) به حرف کسی گوش دادن
(با کسی) گفت و شنود مختصر داشتن، چند کلمه حرف زدن
قادر به بیان (چیزی) نبودن
مشاجره کردن، (با خشم) بحث کردن، محاجه کردن
خلاصه، بهطور خلاصه، بالأخره
بهطور دقیق و روشن، رک و راست، بیرودربایستی
man (or woman) of his (or her) word
مرد (یا زن) خوشقول
پرحرف (یا کمحرف)
take someone at his (or her) word
حرف کسی را پذیرفتن، سخنان کسی را جدی تلقی کردن
take the words (right) out of one's mouth
آنچه را که کس دیگری میخواهد بگوید گفتن، در گفتن پیشدستی کردن
قول میدهم!، به شرافتم قسم!
کلمهبهکلمه، واژهبهواژه، لغتبهلغت، لفظبهلفظ، تحتاللفظی، جزءبهجزء، موبهمو، واوبهواو
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «word» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/word